به گزارش مشرق، آنقدر شیرین حرف میزند که دست خودت نیست، نمیتوانی حتی برای لحظهای پلک بزنی. از محمد میگوید. از کودکی اش، از مردانگیاش، از عمر کوتاه او و از مادرانه های نیمه تمام خودش، مادرانه هایی که تا امروز هم ادامه دارد...در این کتاب روایت زندگی شیر زنی را میخوانیم که فرزندش را برای حفظ جان و مال و آرامش سرزمینش فدا کرد و خود نیز در راه اسلام و انقلاب از هر چه در توان داشت فروگذار نکرد.
*قول بده تنها گریه کنی!
داستان از جایی شروع می شود که اشرف سادات دوران کودکی اش را پشت قالی نشسته است و با خواهر بزرگترش برای امرار معاش خانواده قالی میبافد.او پس از ازدواج و آمدن فرزندان مانند زنان دیگر علاوه بر خانه داری به خیابان میرود و سر سختانه برای رهایی از نظام شاهنشاهی میجنگد. با شروع جنگ تحمیلی هم به فعالیت های پشتیبانی برای رزمنده ها می پردازد. او فرزندانش را هم مانند خودش شیرزن و شیرمرد تربیت میکند و داوطلبانه پسرش را به میدان های جنگ میسپارد...عنوان کتاب برگرفته از یکی از سفارشهای محمد به مادر است که میگوید:« بعد از شهادت من در میان جمع گریه نکن و اگر میخواهی برای شهادت من گریه کنی در خلوت خودت و تنهایی گریه کن.» «اکرم اسلامی» نویسنده زندگینامه محمد است. او از محمد میگوید، از اشرف سادات و از روزهایی که برای خلق آن، مادر بودن، سخت ترین نسبت بود و از « تنهاگریه کن»؛ مجموعه ای به یاد و نام «شهید محمد معماریان» که به قلم و تقریظی از رهبر معظم انقلاب نیز مزین شد.
*مادری که باورهایم را عینیت بخشید
«اسلامی» در آغاز کلام از خودش می گوید. از باورهایی که ریشه دارند و برای داشتنشان خداوند را شاکر است. از انسان هایی که در مکتب عشق و ایمان از آنها شنیده، ولی مصداقی از آنها پیش رویش نبوده است و حالا...
«الحمدلله از بچگی در روضه ها بزرگ شدیم و درس های زیادی از مکتب اهل بیت(ع) گرفتیم. مثلا شنیدیم که امیر المؤمنین(ع) در جریان انتخاب ام البنین به برادرشان عقیل سفارش می کنند که شجاعت جزء خصیصه های اصلی و بارز قومی باشد که از آن دختر برمی گزینند. این ماجرا را شنیده بودم اما درکی از آن نداشتم و هیچ اِشِل کوچک، زمینی و ملموسی از آن ندیده بودم. تا اینکه به طور اتفاقی با «اشرف سادات منتظری» آشنا شدم. بعد از کلنجار رفتن با او برای اینکه او را در بزنگاه های عاطفی زنانه و مادرانه گیر بیندازم، وی را به عنوان نمونه و شاید مصداقی از آنچه در آن روزگار مورد نظر امیر المؤمنین (ع) بود دیدم.»
*وقتی که می گوید دلم قرص بود واقعا دلش قرص بود
«اسلامی» در توصیف مادری همچون «اشرف سادات» می گوید:« او به شکل عجیبی شجاع و دلدار است. وقتی که می گوید دلم قرص بود واقعا دلش قرص بوده و هرگز در پیچ و خم عاطفه مادری نمانده است. اگر چه همیشه طبق مثالی که میزند؛«یک کفتر هم که از خانه آدم می پرد با وجود آنکه یک کفتر است آدمیزاد به آن وابسته میشود» محمد که دیگر بچه او بود. به قول خودش از ریشه دلم بود. من محمد را از دلم کندم و راهی اش کردم.»
نویسنده «تنها گریه کن» از عاطفه مادری می گوید. از یک حس زیبای غیر قابل انکار که در وجود فرشته ای غلیان دارد و حد و مرز نمی شناسد. او می گوید:« به هر حال ما نمی توانیم منکر عاطفه مادری بشویم اما اینکه در دالان عواطف گرفتار نشوی و یکی یکی آنها را بگذرانی باید به سطحی از تصمیم برسی. اینکه آیا ارزش داردالان فرزندم برود؟ بانوی نویسنده از سخن رهبر معظم انقلاب در جمع مردم قم می گوید. اینکه هر چیزی ارزش آن را ندارد که آدم جانش را برای آن بدهد. معلوم است که باید از خودش محافظت کند. اما گاه برای هر انسانی بزنگاه ها و موقعیت هایی پیش میآید که با خودش میگوید اینجا همان جایی است که اگر هر بلایی سرم بیاید حرفی ندارم! اصلا انگار یک مادری فرزندش را تنها برای رساندن به آن نقطه بزرگ می کند. انگار خودت هم برای همان لحظه، سالهای سال زندگی می کنی.» او با اشاره به ثمرات احتمالی ورود به عرصه مبارزه و دفاع میگوید:« حالا به تناسب ممکن است انسان در جایی خسارتی مادی ببیند، یا در جایی دچار نقص عضوی شود به هر حال تعارف ندارد و باید معامله کنیم. بالاخره یک چیزهایی از مختصات مناطق جنگی است که با کسی هم شوخی ندارد وما فقط یک چیز هایی می شنویم. ولی جنگ که در کشورمان اتفاق افتاد دیدیم که واقعیتی است که تعارف ندارد و باید تصمیم گرفت. یک مادر میداند که ممکن است فرزندش دیگر بر نگردد و مثل مادران شهدا تصمیم بگیرد و بپذیرد که دیگر فرزندش را نبیند و یا اگر برگشت شاید سالم و روی دوپا برگردد شاید هم خدای نکرده یکی از اعضای بدنش را جایی جا گذاشته باشد و این همان نقطه ای باشد که این بانوان تصمیمی بزرگ و چه بسا درست می گیرند و دلشان یک دله می شود.»
* مادر کوتاه نمی آمد، باید محمدش را مرد بار می آورد
اسلامی با اشاره به این واقعیت که در زمان جنگ ۸ ساله هم اینطور نبوده است که مردم اتوبوس اتوبوس به منطقه بروند و یا جوان هایشان را راهی کنند و با بیان این واقعیت که انگار همان موقع هم یک عده ای نمی دانستد چه شده است و یا معتقد بودند که مملکت ارتش و سپاه دارد، به روحیه ایمان و عشق مادرانی همچون اشرف سادات اشاره می کند و میگوید:« اما مادری که فرزند ۱۰_۱۲ ساله اش را با تصمیم و همراهی خودش به بسیج می برد، کسی را که عقبه بیماری هم دارد و چه بسا مراقبت بیشتری نیاز دارد جای شگفتی و تحسین دارد. بسیج، محمد را برمیگرداند ولی مادر دوباره با پای خودش می رود و او را همراه میبرد و میگوید فرزند من دلش خوش است که بین شماها باشد. ببینید چه کاری از او برمی آید!»
نویسنده این مجموعه مادرانه معتقد است خانم ها تکلیفشان در مورد جهاد مشخص است اما مادر محمد ۱۲ ساله و بیمار با وجود تمام دلواپسی ها و حقوق مادرانه اش پای عملی از روی عشق و فداکاری ایستاد. او میگوید: «میتوان گفت من که خانمم و جهاد بر گردنم نیست. فرزندم هم که کوچک است و تکلیفی ندارد به خصوص محمد که درگیر یک بیماری مغزی بود و نیاز به مراقبتی ویژه داشت. اما این مادر بود که کوتاه نمی آمد! باید محمدش را مرد بار می آورد. بار اول او را با پدر راهی جبهه کرد تا تنها نباشد و کنار بابا احساس غربت نداشته باشد. همان باری که از فشار روحی و استرس در منطقه بیهوش میشود و او را برمیگردانند. شاید اگر مادر دیگری بود می گفت من دیگر تکلیفم را انجام داده ام اما برای اشرف سادات این حرف ها معنا نداشت. محمد را به ماهیچه و دل و قلوه و جگر بست تا قوّت بگیرد و سر پا شود...»
*اگر مادر نبود...
«اسلامی» حضور مادر را دلیل عاقبت بخیری و سرافرازی پسر در مسیر عشق و بندگی می داند و میگوید:« چه بسا اگر مادر نبود محمد معماریان در مسیر دیگری قدم می گذاشت. شاید پدر به جبهه می رفت و می گفت تو بمان و تکلیف را از او ساقط می دانست و هیچ وقت پای محمد به جبهه باز نمی شد اما نقش پر رنگ اشرف سادات در زندگی محمد مدام به او دل می دهد و تردید را از او می گیرد.»
بانوی نویسنده با تأکید بر نقش بی بدیل و تأثیر گذار مادر بر سرنوشت فرزندانش خطاب به همه مادران امروز و فردا می گوید:« ثمره دلدادگی و دل بریدن اشرف سادات ثابت کرد مادر می تواند کانون تربیت باشد و مادرها باور کنند و بدانند که خیلی مؤثر هستند.»